محل تبلیغات شما

جوجه کباب‌هایی با طعم گناه  :

 

روزگار سختی داشتیم و به سختی روزهای زندگی ما سپری می‌شد. کم پیش می‌آمد که سه وعده غذا بخوریم و کم‌تر پیش می‌آمد که در وعده ای سیر شویم و دیگر میلی به غذا نداشته باشیم.

به این وضعیت کم کم عادت کرده بودیم اما پدر و مادر برایشان واقعاً سخت بود که ما با این وضع زندگی کنیم و مثل بقیه نباشیم. برایشان سخت بود که ماه‌ها بگذرد و نتوانند لباسی نو برای ما بخرند. برایشان دشوار بود که روزها شب شود و ما حتی یک شب را با شکم سیر سر بر بالشت نگذاریم.برای ما بیشتر از

داستانک : راننده تاکسی

یک داستان و حکایت خیلی تلخ :

کم ,برایشان ,یک ,وعده ,غذا ,سیر ,برای ما ,نتوانند لباسی ,و نتوانند ,بگذرد و ,بود که ماه‌ها

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

مثنوی معنوی نصب و فروش سیستم های امنیتی هوشمند