محل تبلیغات شما



مسافر تاکسی آهسته روی شونه راننده زد چون می خواست ازش یه سوال بپرسه . راننده جیغ زد، کنترل ماشین رو از دست داد. نزدیک بود که بزنه به یه اتوبوس. از جدول کنار خیابون رفت بالا. نزدیک بود که چپ کنه. اما کنار یک مغازه توی پیاده رو متوقف شد. برای چند ثانیه هیچ حرفی بین راننده و مسافر رد و بدل نشد.


سکوت سنگینی حکمفرما بود تا اینکه راننده رو به مسافر کرد و گفت: هی مرد! دیگه هیچ وقت این کار رو تکرار نکن، من رو تا سر حد مرگ ترسوندی!» مسافر عذرخواهی کرد و گفت: من نمی دونستم که یه ضربه کوچولو این همه تو رو می ترسونه .

راننده جواب داد: واقعا تقصیر تو نیست. امروز اولین روزیه که به عنوان یه راننده تاکسی دارم کار می کنم، آخه من 25 سال راننده ماشین جنازه کش بودم . »

 

منبع : سایت برترینها


جوجه کباب‌هایی با طعم گناه  :

 

روزگار سختی داشتیم و به سختی روزهای زندگی ما سپری می‌شد. کم پیش می‌آمد که سه وعده غذا بخوریم و کم‌تر پیش می‌آمد که در وعده ای سیر شویم و دیگر میلی به غذا نداشته باشیم.

به این وضعیت کم کم عادت کرده بودیم اما پدر و مادر برایشان واقعاً سخت بود که ما با این وضع زندگی کنیم و مثل بقیه نباشیم. برایشان سخت بود که ماه‌ها بگذرد و نتوانند لباسی نو برای ما بخرند. برایشان دشوار بود که روزها شب شود و ما حتی یک شب را با شکم سیر سر بر بالشت نگذاریم.برای ما بیشتر از


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

گروه آموزشی کارن (مستندات علمی ، پژوهشی)